ظهور ایدئولوژی فاشیستی. از سورل گرفته تا موسولینی
از فرانسوی ها توسط کورنلیا لانژندورف
در آغاز خشم وجود دارد. خشم از یک دموکراسی انحطاط ، یک بورژوازی کامل ، خودجوش ، یک سرمایه داری کاملاً کارا ، یک سرمایه داری که احساسات قهرمانانه را در جوانه فرو می برد. اما بزرگترین نیتی ، حتی بی میلی واقعی ، مربوط به طبقه کارگر تنبل و فاسد است. او در آنجا بدون روح زندگی می کند ، به سختی از خود آگاهی دارد و بسیار کمتر از سرنوشت تاریخی خود.

کرستن نایپ

 پست الکترونیک  سهم  صدای جیر جیر  جیب  چاپ  پادکست
پدران معنوی فاشیسم بیش از همه چیز بودند: مردم قیام. قرن نوزدهم به پایان نزدیک بود ، و آنچه را که ارائه می داد برای دفع قماربازان ی بود: اقتصاد با سرعت کامل در حال اجرا بود و وجود حداقل امنیت در حداقل در اروپای غربی را تضمین می کرد - و برای مدت طولانی هم اکنون نیز برای طبقه کارگر. قیمت: عمده تحولات اقتصادی و اجتماعی مورد انتظار مارکس و انگلس تحقق نیافت و "دیکتاتوری پرولتاریا" نیز اعلام شد. در عوض: هرچه استانداردهای مادی بالاتر رفت ، انرژی انقلابی عمیق تر فرو رفت. و با آنها اقتدار علمی نویسندگان "مانیفست کمونیست" کاهش یافت.

مطمئنا: روزا لوکزامبورگ ، اتو بائر ، کارل رودولف هیلفرینگ و دیگران هنوز انتظار زمین لرزه ی را داشتند. اما به خصوص در فرانسه و ایتالیا شک و تردید در مورد تشخیص ی مارکس افزایش یافته است. هواداران پیشین به طور فزاینده ای کار خود را وارونه می کردند ، آن را در آینه منافع خود می خواندند و سرانجام آن را به نشانه ای برای یک فلسفه ی کاملاً جدید تبدیل می کردند: فاشیسم.

سوسیالیست ها و سنیستالیست های فرانسوی مانند ادوارد برت ، هوبرت لاگادله و پیر گیلبرت تعبیر جدید خود را درباره مارکسیموس به عنوان "تجدید نظرگرایی انقلابی" توصیف کردند. مهمترین تئوریسین تجدیدنظرخواهان ، ژرژ سورل ، متولد 1847 ، سرانجام اظهار داشت که انقلاب اعلام شده توسط مارکس "چیزی جز توهمی" برای جایگزین کردن مبارزه طبقات با آن کشورها نیست.

مورخان و دانشمندان علوم ی زای استرل ، ماریو سزندر و مایا اشری که در دانشگاه عبری در اورشلیم کار می کنند ، اکنون در یک تحلیل چشمگیر ، تولد عجیب فاشیسم را از روح مارکسیسم تجدید نظر شده بررسی کرده اند. آنها نگران این نیستند که بیشتر به مارکسیسم بپردازیم ، بلکه به تشریح یک تبارشناسی در تاریخ فلسفه می پردازیم ، که به اندازه کافی روشن نیست. آنها با استفاده از نقل قول های متعدد و با دقت انتخاب شده ، موزاییک یک دکترین ی توتالیتر را بازسازی می کنند که سرانجام ریتم حوادث را در نیمه اول قرن بیستم دیکته کرد.

قدرت هرمنوتیکی نویسندگان چشمگیر است: آنها خیلی نزدیک به موضوع خود می روند و از هرگونه انتقاد صریح که فقط مانع رویکرد شود جلوگیری می کنند. آنها به نقل قول های نزدیک به یکدیگر متصل می شوند ، و آنها را با متن هایی از متن که مطالعات ادبی را با عنوان "گفتار با تجربه" توصیف می کنند ، پیوند می دهند: سبکی که تقریباً به معنای واقعی کلمه شخصیت های اصلی را بازتولید می کند ، با صدای عجیب و غریب آنها استراق سمع می کند و بنابراین به آنها امکان می دهد با منطق خود همدلی کنند. تا آنها را از درون خود درک کنند.

شاید یک نقل قول کوتاه و گویا نقل قول شده از والتر بنیامین باشد که به وضوح روح جنبش فاشیستی را روشن می کند. بنیامین شاعر الهام گرفته از فاشیست ، فیلیپو توماسو مارینتی را به انجام یک نقل قول - "زیبایی شناسی ت" متهم کرد. در حقیقت ، مارینتی "مانیفست آینده نگر" معروف خود را در سال 1909 در فیگارو ، فرانسه منتشر کرد ، که خلاصه ای از روحیه ی و روانشناختی آن محافل به شکلی زیبایی شناختی است. بنابراین در آنجا می گوید:

"تا به امروز ، ادبیات از تحرک ، نشئه و ضرب و شتم ، که در تفکر سنگین است ، ستایش می کنند. ما می خواهیم جنبش تهاجمی ، بی خوابی ملایمی ، قدم قدم زدن ، مایع نمکی ، سیلی در صورت و پانچ بخواهیم.

ما می خواهیم جنگ را گرامی بداریم - تنها بهداشت جهان - نظامی گرا ، میهن پرستی ، عمل مخرب آنارشیست ها که برای شما می می روید و تحقیر ن می شوید.

ما می خواهیم موزه ها ، کتابخانه ها و فرهنگستان ها را از همه نوع نابود کنیم و براساس مصلحت و علاقه به نفس ، علیه اخلاق گرایی ، فمینیسم و ​​بزدلی مبارزه کنیم.

در صدر جهان ایستاده ایم ، ما دوباره ستاره ها را به چالش می کشیم. "

مارینتی بورژوازی را در سطح فرهنگی می جنگد. نظریه پردازان فاشیست سعی می کنند آن را از نظر ی واژگون کنند. با این حال ، بر خلاف مارکس ، آنها نمی خواهند سیستم اقتصادی سرمایه داری را از بین ببرند. در مقابل ، مهم است که انرژی های خود را در خدمت هدف خود قرار دهید. به این ترتیب ، آنها از تمام جنبش های سوسیال دموکراتیک ، همه تلاش ها برای بهبود قوانین اجتماعی و همه همکاری ها با دولت بورژوازی خودداری می کنند. تضادهای اجتماعی ، آنها می آموزند ، تا زمانی که به قیامهای غیرقابل کنترل تبدیل شوند ، باید تا حد غیرقابل تحمل پیش بروند.

پیشگویی مارکس مبنی بر اینکه سرمایه داری خود را از بین می برد ، توهم صرف حتی برای فاشیست ها است. اما سورل آن را به عنوان یک تشخیص نمی گذارد ، بلکه به عنوان یک برنامه عملی است که می تواند با روش های دیگر عملی شود. او می نویسد ، تئوری ها "باید با اسطوره رفتار شوند". فقط در این صورت می توان آنها را پیاده سازی کرد. بنابراین ، بسیج اجتماعی باید توسط روانشناختی تکمیل شود ، انقلابی که توسط "تصاویر" رانده می شود. زیرا فقط احساس ، نه ذهن ، جرم را به حرکت در می آورد.

قرار است یک اسطوره اجتماعی قیام های آینده را تحریک کند ، یک انرژی جمعی را نادیده بگیرد که قدرت واقعیت را از بین ببرد و نظم جدید را بر اساس گذشته ایجاد کند. سورل در نوشتارهای خود "درباره خشونت" از سال 1908 ، مبانی روانشناختی تکنیک های آینده بسیج فاشیستی را به روشی سرکوبگرانه بیان می کند:

وی گفت: "وقتی عمل می کنیم ، دنیایی کاملاً مصنوعی ایجاد کرده ایم که با زمان حال روبرو باشد و از حرکات وابسته به ما تشکیل شود. (.) این دنیاهای مصنوعی به طور کلی بدون ترک خاطره از ذهن ما ناپدید می شوند. اما وقتی توده ها پرشور می شوند ، می توان نقاشی را توصیف کرد که نشانگر اسطوره اجتماعی است. (.) اسطوره شامل تفکر و بازیگری است ، افسانه هایی را ایجاد می کند که انسان به جای تاریخ زندگی می کند زندگی می کند ، به فرد اجازه می دهد تا از یک تاریخ بدبخت فرار کند ، مسلح با یک باور ناشایست. "

نظریه پردازان فاشیستی مدتهاست که اعتقاد به پرولتاریا را از دست داده اند. آنها کم و بیش حامل انقلاب آینده ، ناوشکن بزرگ نظم بورژوازی را می بینند. بنابراین علاقه آنها به طور مداوم رو به کاهش است. در سال 1912 ، هوبرت لاگادله ، نظریه پرداز فرانسوی نوشت:

"ما فقط به جنبش کارگری علاقه مندیم اگر این یک فرهنگ جدید را پشتیبانی کند. اگر پرولتاریا در عوامفریبی و خودخواهی فرو می رود ، برای که به دنبال وسیله ای برای تغییر جهان هستند بی فایده است. "

از آنجا به دور از سوسیالیسم تا ناسیونالیسم نیست. طبقه کارگر در نگاه فاشیستها شکست خورده است؛ بنابراین ملت باید جای خود را بگیرد. این نیروی محرکه انقلابی است که باید نبرد علیه نظم بورژوایی و دموکراسی لیبرال را ادامه دهد ، یا به عبارت بهتر: در واقع باید آغاز شود. فاشیست ها دیگر به نخبگان تولید کنندگان تکیه نمی کنند ، بلکه به مسابقه می پردازند. مردم تبدیل به کلاس جدید ، تنها طبقه می شوند و این تصور جدید ، دانش آموز سور ، ادوارد برت امیدوار است ، رهبری .

وی گفت: "برای نابودی کامل حکومت طلا و پیروزی ارزش های قهرمانانه بر ماتریالیسم شرور بورژوایی که امروز اروپا در آن خفه می شود. به عبارت دیگر ، قیام قوت و خون در برابر طلا (.) باید با فروپاشی غیرقابل برگشت پوتوکراسی پایان یابد. "

اندیشه های فاشیستی اکنون به طور فزاینده ای بر ایده های سوسیالیستی و سندیکالیستی تأثیر می گذارند. سورل از سال 1909 با حق رای دهی رادیکال راست گرایانه همکاری می کند و از سال 1911 در ایتالیا بنیتو موسولینی ، در آن زمان هنوز سردبیر مجله سوسیالیستی Lotta di classe ، مبارزه طبقاتی برای جایگزینی منافع ملی با موارد پرولتری انجام داده است. ایتالیا ، گفت که آینده ی کشور ، ملتی پرولتاریایی بود که باید خود را در برابر رقابت دولت ها ادعا می کرد. و وسعت این مسابقه توسط نظریه پرداز پائولو اورانو پیشنهاد شده است:

"آیا می توانید به احتمال از بین بردن جنگ اعتقاد داشته باشید؟ بگذارید خواب نبینیم! جنگ یک ضرورت است ، بهار پیشرفت. و چرا باید نیاز به ترجیح می دهند جنگ بین ایالات جنگ بین طبقات پیشرفت؟ "

پس از آن، این زبان می تواند میوه را برداشت. آنچه به عنوان یک پاکسازی بزرگ اجتماعی و فرهنگی بشر در نظر گرفته شده بود به نابودی آن پایان می یابد ، فاجعه جنگ جهانی اول. اما این نیز پایان چشم انداز فاشیستی را پایان نمی دهد. برعکس: در سال 1917 ، موسولینی از ملت ایتالیا خواست که قربانی هایی را انجام دهد که قبلاً فقط توسط سربازان انجام می شده است. او از "نظم و انضباط" شکایت می کند ، و هموطنان خود را در تاریکی در مورد وسایلی که با دستیابی به این هدف در آینده قابل دستیابی نیست ، نمی گذارد:

"هر کس می گوید وطن می گوید نظم و انضباط؛ هر کس می گوید نظم و سلسله سلسله مراتب ، اقتدار ، کارکردها ، هوش را به رسمیت می شناسد. و در جایی که این رشته داوطلبانه پذیرفته نشود ، جایی که نیاز آن را نمی بینید ، باید تحمیل شود. در صورت وم ، با زور ، در صورت وم (.) با کمک همان دیکتاتوری که رومیان جمهوری اول در اوقات بحرانی تاریخ خود معرفی کردند. "

استرلت ، اسنایدر و آشیری پرتره ای از یک دوره تاریخی کاملاً تعریف شده را به تصویر می کشند. چیزهای زیادی می تواند از آن حاصل شود. مهمتر از همه ، این: ت باید هوشیارانه و ممتنع از نظر عقیدتی باشد. مجموعه قوانین انتزاعی آن ، هرچه خسته کننده به نظر می رسد در بعضی اوقات ، بهتر از غیرت مبلغین ، وسواس مسیحی ، برای سازماندهی جامعه توده مناسب است. یادآوری این مسئله احتمالاً هوشمندانه ترین درسی است که باید از تاریخ فاجعه آمیز جنبش های توتالیتر آموخت.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها